دانیالدانیال، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

رویای کودکی

دانیال و کارهای تابستان92

این روزا که خیلی گرمه نمیشه رفت بیرون و پارک دانیال ما اخر هفته ها باغ باباجون البالو میچینه ، روزایی هم که توی خوونه هست توی ایوون توی وان کودکیش بازی و اب بازی می کنه، گاهی هم که خرید میریم میره توی چمن ها (البته با اجازه از مامان و بابا) قاصدک میچینه و بعد سریع سه بار میگه ارزو ارزو ارزو(مامان بهش گفته قاصدک که میچینی ارزو کن و فوت کن...) بعد فوت میکنه...   ...
29 تير 1392

تولد بابا جون مبارک

امروز تولد بابا جون علی هست . باباجونم همیشه سلامت باشین و شاد سایه تون بالای سرما باشه. خیلی خوشحالم و ذوق زده و دیشب زنگ زدم به باباجون تبریک گفتم   ...
20 تير 1392

سوالات مربوط به مسائل جنسی کودکانمان را چگونه پاسخ دهیم؟؟؟؟

گفت و گو درباره سوال های جنسی یکی از دشوار ترین مباحثی است که والدین با خردسال خود دارند. گفت و گو درباره سوال های جنسی یکی از دشوار ترین مباحثی است که والدین با خردسال خود دارند. غالب والدین با اولین پرسش های جنسی کودکان شگفت زده می شوند و ترسی عمیق وجود آن ها را پر می کند. این مراقبان وحشت زده می خواهند بدانند کودک این اطلاعات را از کجا کسب کرده است و چه کسی این مسائل را برای او توضیح داده است و بد تر آن که آیا تجربه ای هم دارد؟ برخورد شدید با کودک یا بی توجهی به پرسش او باعث می شود کودک به شیوه های دیگری جواب پرسش خود را پیدا کند که این می تواند برای او خطر آفرین باشد. از دیدگاه روان شناسی رشد، کودکان از ۳ سالگی متوجه جنسیت خود می شون...
11 تير 1392

دانیال و خاطرات جنینی

خیلی وقتا دانیال براش جالبه و میگه میخوام برم تو شکمت. بگو چی کار میکردم: منم با عشق براش تعریف می کنم که: وقتی تو دلم بودی با هم میرفتیم استخر مهمونی سرکار (تو از اول میومدی دانشگاه عزیز دلم) میرفتیم گردش. توی اب تو برای خودت شنا میکردی منم برای خودم با عشق به تو. براش تعریف کردم که یه روز توی 6ماهگی بارداری رفتم توی یه مغازه اهنگ DJ گذاشته بود تا رفتم تو ، تو عین شیطونت همش تکون میخوردی نوازشت کردم که اروم باش بعد که اومدم بیرون اروم شدی. فهمیدم این اهنگها را دوست داری. جالبه هرجا میره میگه به همه میدونین توی شکم مامانم بودم چی کار میکردم؟ بعد با ذوق تعریف میکنه.   پسر بااحساس من همیشه سلامت باشی ...
9 تير 1392

دانیال : بزرگ مرد کوچک با یه دنیا احساس

گاهی که ساکت میشم دانیال میاد منو میبوسه و میگه نگران نباش عزیزم من هستم پیشت. پسرکم نمی دونی چه قدر حرفت به دلم میشینه. وقتایی هم که توی اشپزخونه دارم کار میکنم صدام میکنی و میگی نانازم یه وقت خسته نشی. اخه تو چه قدر با محبتی . کاشکی همه ادمها این احساس کودکی را همیشه با خود داشتن. تو بزرگ مرد کوچک من هستی   بوسه میزنم به قلب مهربونت ...
9 تير 1392

دانیال و وسایل باغبانی

دیروز رفته بودیم باغ باباجون در دماوند. دانیال خیلی اونجا را دوست داره. همش از وقتی بیدار میشه توی باغه تا شب . باباجون براش یه درخت بادوم کاشتن و همش میگه این درخت منه باید بهش برسم ابش بدم بزرگ بشه . بهش می گم درخت چیه؟ میگه: توت فرنگی زرد الو بادوم.هههههههههههه راستی اونجا یه کامیون هم داره که باهاش خاک جا بجا میکنه . گل بازی میکنه چاله درست میکنه توش اب میریزه. بسی لذت میبره از این کارا   دیروز هم باباجون براش یه بیل کوچک و یه 4شاخ کوچک درست کردن . کلی ذوق کرد و عین ادم بزرگا ازش استفاده میکرد. اما متاسفانه فعلا عکسی موجود ندارم که بذارم .   راستی داشت یادم میرفت مامان و بابا به یاد دوران شیرین کودکی با دانیال فرقان...
8 تير 1392

کتاب خوانی جلوی تلوزیون

دانیال که میخواد ظهر ها بخوابه بالش و تپو(پتو) به قول خودش را میبره بعد خوردن یه شیشه چای کتابی برمیداره و جلوی تلوزیون هم ورق میزنه اونایی که بلده را میخونه و بعد گاهی هم نگاهکی به تلوزیون میندازه و میخوابه ....
6 تير 1392